کد مطلب:301553 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

حضرت زینب کبری


آن حضرت سومین فرزند حضرت زهراء علیهاالسلام است و بر طبق نگارش محققان ولادت آن بانوی پاك و بزرگوار پنجم ماه جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری است، و همچنین شعبان سال ششم هجری، سال چهارم و نیز اواخر ماه رمضان سال نهم هجری نیز گفته شده كه قول اخیر درست نیست زیرا حضرت زهرا بعد از رحلت پدر بزرگوارش در سال دهم یا یازدهم هجری (به اختلاف روایت) از دنیا رفت، اگر تولد حضرت زینب سال نهم باشد با توجه بر اینكه وی دختر بزرگ آن حضرت است تولد ام كلثوم چه وقت خواهد بود و به محسن كی حامله شد كه در شش ماهگی سقط شد؟ زیرا بر طبق این قول آن مقدار زمانی كه باقی می ماند برای تولد ام كلثوم و باردار شدن به محسن كفایت نمی كند.

آن چه كه بنظر ما صحیح می رسد و آن را ترجیح می دهیم آنست كه ولادت آن حضرت در سال پنجم هجری بوده و این بر طبق آن ترتیب وارد شده در فرزندان حضرت زهراء است، به علاوه كه روایتی در كتاب «بحار» از «العلل» در باب معاشرت فاطمه علیهاالسلام با حضرت «علی علیه السلام نقل شده كه در آن روایت چنین آمده: حسن را بر روی دوش راستش و حسین را روی دوش چپش گذارده و دست چپ ام كلثوم را به دست راسخود و به اطاق پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روی نمود....»

اگر مقصود از این ام كلثوم حضرت زینب باشد این خود دلیل بر آنست كه وی در آن هنگام بزرگ بود و اگر مقصود خواهرش باشد این نیز دلیل بر آنست كه حضرت زهراء زینب را در خانه گذارده تا به جای او كارهای خانه را انجام دهد و این نشانگر آنست كه در آن هنگام بزرگسال بوده است.


صاحب كتاب «ناسخ التواریخ» می نویسد، به هنگام رحلت حضرت زهراء علیهاالسلام زینب در حالی كه چادرش به زمین كشیده می شد جلو آمده و فریاد می زد: ای رسول خدا، هم اكنون محرومیت دیدار تو برایم معلوم گردید و شناخته شد.

علامه مجلسی این روایت را از «الروضه» نقل می كند:

«ام كلثوم بیرون آمد در حالی كه چادری بر سر افكنده بود كه قسمت پائین آن به زمین كشیده می شد و پیراهنی بر تن كرده كه اندامش را پوشیده و صدا می زد، بابا، ای رسول خدا، هم اكنون به راستی تو را از دست دادیم به طوری كه دیداری دیگر نخواهد بود.»

بدون شك و تردید مقصود از این ام كلثوم حضرت زینب است، چنانكه در روایت صاحب ناسخ التواریخ به اسم او تصریح شده است بدان جهت كه او دختر بزرگ حضرت زهراء علیهاالسلام بوده است، و این خود دلیلی روشن و واضح است كه در آن هنگام عمر شریف آن حضرت بین شش و هفت بوده است.

این روایت شواهد و نظائری دارد، از آن جمله روایتی است كه در كتاب «الطراز المذهب» از كتاب «بحر الصائب» به نقل از دیگر كتابها آمده است كه به هنگام رحلت رسول خدا امیرالمومنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام هر دو خوابی دیدند كه دلیل بر فوت رسول خدا بود از این رو شروع به گریه و زاری كردند، زینب علیهاالسلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفت: ای جد بزرگوار دیشب در خواب دیدم كه بادی سیاه وزیدن گرفت و دنیا را تیره و تار ساخت، تاریكی همه جا را فراگرفت و مرا از سوئی به سوی دیگر می برد. درخت تنومندی را دیدم و از شدت وزش باد به آن درخت چسبیدم، آن باد درخت را از جای كند و بر زمین انداخت، بعد به شاخه بزرگی از شاخه های آن درخت آویختم، آن را نیز كند، به شاخه ای دیگر جسبیدم آن نیز شكست، به یكی از دو شاخه فرعی آن چسبیدم آن نیز شكست، در این حال


از خواب بیدار شدم، رسول خدا در حالیكه می گریست خطاب به او فرمود: آن درخت جد تو است و شاخه نخستین مادرت فاطمه است. دومی پدرت علی و آن دو شاخه دیگر برادرانت، حسنین می باشند كه دنیا با فقدان آنان سیاه می گردد، تو در ماتم آنان لباس سیاه به تن خواهی كرد. [1] .


[1] نقدي، از زينب الكبري، 18- 19.